×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× از غروب خورشید که بگذریم،به طلوع حقیقت نزدیک می شویم و این نزدیکی،مارا تا نوری می برد که تاکنون هرگز به خاموشی نگراییده است.نوری که حقیقت را با همه زشتی و زیبایی هایش به ما نشان خواهد داد،و((دیوانه))یکی از همین حقایق است که زشت بودنش ،زیبایی ابدی اش رااز پیش چشمان ما ربوده است.به راستی که ((دیوانه نزدیک ترین شخص به خداست و دیوانگی،مرزی است بین انسان و خدا.)) اما افسوس که من دیوانه نیستم.
×

آدرس وبلاگ من

fact.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/iceberg

اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را

حافظ

 

اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را 

 

به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را

 

صائب تبريزي

 

هر آنکس چيز مي بخشد، ز جان خويش مي بخشد

 

نه چون حافظ که مي بخشد سمرقند و بخارا را

 

اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را

 

به خال هندويش بخشم سر و دست و تن و پا را

 

شهريار

 

هر آنکس چيز مي بخشد بسان مرد مي بخشد

 

نه چون صائب که مي بخشد سر و دست و تن و پا را

 

سر و دست و تن و پا را به خاک گور مي بخشند

 

نه بر آن ترک شيرازي که برده جمله دلها را

 

اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را

 

به خال هندويش بخشم تمام روح و اجزا را

 

ياري

 

اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را

 

به خورشيد و فلک سايم از اين عزت کف پا را

 

روان و روح و جان ما همه از دولت شاه است

 

من مفلس کي‌ام چيزي ببخشم خال زيبا را

 

اگر استاد ما محو جمال يار مي‌بودي

 

از آن خود نمي‌خواندي تمام روح و اجزا را

 

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را

 

فداي مقدمش سازم سرودست و تن و پا را

 

من آن چيزي که خود دارم نصيب دوست گردانم

 

نه چون حافظ که ميبخشد سمرقند و بخارا را

 

؟؟؟؟؟؟؟

 

اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را

 

به خال هندويش بخشم سرير روح ارواح را

 

مگر آن ترک شيرازي طمع کار است و بي چيز است؟

 

که حافظ بخشدش او را سمرقند و بخارا را

 

کسي که دل بدست آرد که محتاج بدنها نيست

 

که صايب بخشدش او را سرو دست و تن و پا را

 

رند تبريزي

 

اگــــر آن تـــــرک شيرازي بـــه دست آرد دل مـــا را

 

بــهــايـش هـــم بــبـــايـــد او بـبخشد کل دنيـــــا را

 

مـگــر مـن مـغـز خــر خــوردم در اين آشفته بــازاري

 

کــه او دل را بــه دست آرد ببخشم مــن بــخارا را ؟

 

نه چون صائب ببخشم من سر و دست و تن و پا را

 

و نــــه چـــون شهريـــارانم بـبـخشم روح و اجــزا را

 

کـــه ايـن دل در وجـــود مــا خــدا داند که مي ارزد

 

هــــزاران تــــرک شيـراز و هـــزاران عشق زيــبــا را

 

ولي گــر تــرک شـيــرازي دهـد دل را به دست مــا

 

در آن دم نــيــز شـــايـــد مـــا ببخشيمش بـخـارا را

 

کــه مــا تــرکيم و تبريزي نه شيرازي شود چون مـا

 

بـــه تــبــريــزي هـمـه بخشند سمرقـند و بـخـارا را

 

؟؟؟؟؟؟

 

عجب آشفته بازاري ، خريداران دانا را

 

همه ترکان تبريزي ، بت زيباي رعنا را

 

گشاد دست صائب بين ، پشيمان مي شود منشين

 

خريداري چنين هرگز ، چه ارزان داده اعضا را

 

سر ودست بلورين را ، تن رعناي سيمين را

 

که بر کارش نمي آيد ، بجايش دست و هم پا را

 

بيبن اين را به آخر شد ، عناياتش چه وافر شد

 

نه تنها جمله اجزا را ، چو مردان روح والا را

 

از اين بهتر چه مي خواهي ، زيانت مي رسد باري

 

بيا اي ترک شيرازي ، ببر اين مرده کالا را

 

بيا دلدار شيرازي ، ببين رند از سر مستي

 

چه مي گويد نمي دانم ، مگر گم عقل برنا را

 

شماتت بر خريداران ، چو سنگ از آسمان باران

 

چرا اينگونه گفتن ها ، چنين عرضه تقاضا را

 

برابر مي کند دل را ، که برتر مي کند دل را

 

زعشق ترک شيرازي ، همو بخشد همان ها را

 

سر آخر چه مي نازد ، به شهر خواجه مي تازد

 

سخاوت مي کند او هم ، سمرقند و بخارا را

 

بدور از قيل و اين غوغا ، سر خود (بي نشان) بالا

 

دعا کردم يکايک را ، تو هم (انّا فتحنا) را

 

؟؟؟؟؟؟

 کلام و درد حافظ سخاوت يا خساست نيست

 

نخواندي بيت ديگر را که فرموده شمايان را

 

"ز عشق ناتمام ما جمال يار مستغني است

 

به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روي زيبا را"

 

؟؟؟؟؟؟

 

اگر آن کرد گروسي بدست آرد دل ما را

 

به خال هندويش بخشم تن و جان و سر و پا را

 

جوانمردي بدان باشد که ملک خويشتن بخشي

 

نه چون حافظ که مي بخشد سمرقند و بخارا را

 

دکتر انوشه

اگر آن مه رخ تهران بدست آرد دل ما را

 

به لبخند ترش بخشم تمام روح و معنا را

 

سر و دست و تن و پا را به خاک گور مي بخشند

 

نه بر آن دلبر شيرين که شور افکنده دنيا را

 

سيد حسن حاج سيد جوادي

 

اگر مير کمانداران به دست آرد دل مارا

 

به ابروي خمش بخشم هزاران شعر زيبا را

 

تمام روح و معنا را به دست يار مي بينم

 

چرا بخشم بر او چيزي که بايد او دهد ما را

 

آصف

اگر آن مه رخ خوافي بدست آرد دل مارا

 

نثار مقدمش سازم شهنشاهي عالم را

 

اگر حافظ بدو بخشد سمرقند و بخارا را

 

و يا آن کرد گروسي تن و جان و سر و پا را

 

وگر با فخر مي بخشد انوشه روح و معنا را

 

دم از قيمت زنند آخر براي درّ بي همتا

 

ولي آصف که مي گويد شهنشاهي عالم را

 

 

بدو بخشد تن و معنا،بهشت و عرش اعلا را

 

محمد فضلعلي

 

اگر يک مهرخ شهلا بدست آرد دل ما را

 

زيادت باشد او را گر ببخشم مال دنيا را

 

سر و دست و دل و پا را به راه دين مي بخشند

 

نه بر گور و نه بر آدم گري بخشند اين ها را

 

مگر ملحد شدي شاعر که روح و معنيش بخشي

 

نباشد ارزش يک فرد زيبا روح و معنا را

 

امام عصري و حاضر! چنين بيهوده مي گويي؟

 

که روح و معنيش بخشي يکي مه روي شهلا را ؟

 

وگر لايق بود اينها به خاک پاي او بخشم

 

که نالايق بود دست و سر و هم روح و معنا را

 

مگر يک مه رخ خاکي به معنا چيز ميبخشد؟

 

وگر روح ارزشش اين گونه باشد عرش اعلا را؟

 

به يک مه روي تهراني مگر معناش ميبخشند؟

 

به ياوه چرت مي گويي! نداني اين معما را!

 

الا اي حاتم طائي ! زجيب غيب مي بخشي؟

 

نباشد ارزش يک بچه ميمون ! روح ومعنا را!

 

حسين فصيحي لنگرودي

 

"اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را"

 

نبخشم بهر خالي يک وجب از خاک ايران را

 

ببخشيدآنچه ميخواهيد از سر تابه پا اما

 

نبخشيد از سر وادادگي ملک شهيدان را

 

مهرانگيز رساپور (م. پگاه)

 

چنان بخشيده حافظ جان، سمرقند و بخارا را

 

که نتوانسته تا اکنون، کسي پس گيرد آن‌ها را

 

از آن پس برسر پاسخ به اين ولخرجي حافظ

 

ميان شاعران بنگر، فغان و جيغ و دعوا را

 

وجودِ او معمايي ست پر افسانه و افسون

 

ببين خود با چنين بخشش، معما در معما را

 

بيا حافظ که پنهاني، من و تو دور ازاين غوغا

 

به خلوت با هم اندازيم اين دل‌هاي شيدا را

 

رها کن ترکِ شيرازي! بيا و دختر لر بين

 

که بريک طره‌ي مويش، ببخشي هردو دنيا را

 

فزون برچشم و بر ابرو، فزون بر قامت و گيسو

 

نگر بر دلبر جادو، که تا ته خوانده دريا را

 

شنيدم خواجه‌ي شيراز، ميان جمع ميفرمود:

 

� " پگاه" است آنکه پس گيرد، سمرقند و بخارا را !�

 

بدين فرمايش نيکو که حافظ کرد مي‌دانم ،

 

مگر ديگر به آساني کسي ول مي‌کند ما را؟!

 

؟؟؟؟؟

 

هر آن کس چيز مي بخشد، به زعم خويش مي بخشد

 

يکي شهر و يکي جسم و يکي هم روح و اجزا را

 

کسي چون من ندارد هيچ در دنيا و در عقبا

 

نگويد حرف مفتي چون ندارد تاب اجرا را

 

؟؟؟؟؟؟؟؟

 

آگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را

 

به خال هندويش بخشم يه من کشک و دو من قارا

 

سر و دست و تن و پا را ز خاک گور ميدانيم

 

زمال غير ميدانيم سمرقند و بخارا را

 

و عزراييل ز ما گيرد تمام روح اجزا را

 

چه خوشترميتوان باشد؟؟ زآن کشک و دو من قارا

 

؟؟؟؟؟؟؟

 

اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را

 

به خال هندويش بخشم سه من قند و دو خرما را

سه شنبه 4 خرداد 1389 - 12:26:21 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


آشوب


اتفاق بین ما


گذشت


------


تنهایـــــــــــــی


فاصله


دَستـــــان خالی


دوبـــــــــــــــــــــــــاره


سادگی


مارگوت بیکل- شاملو و خرده پای رویا پرداز


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

117620 بازدید

49 بازدید امروز

32 بازدید دیروز

131 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements