×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× از غروب خورشید که بگذریم،به طلوع حقیقت نزدیک می شویم و این نزدیکی،مارا تا نوری می برد که تاکنون هرگز به خاموشی نگراییده است.نوری که حقیقت را با همه زشتی و زیبایی هایش به ما نشان خواهد داد،و((دیوانه))یکی از همین حقایق است که زشت بودنش ،زیبایی ابدی اش رااز پیش چشمان ما ربوده است.به راستی که ((دیوانه نزدیک ترین شخص به خداست و دیوانگی،مرزی است بین انسان و خدا.)) اما افسوس که من دیوانه نیستم.
×

آدرس وبلاگ من

fact.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/iceberg

خوابگردها

درشهر زادگاهم،زن و دختری زندگی می کردند که در خواب راه می رفتند.
یک شب،وقتی که سکوت،جهان را درخود گرفته بود،آن زن و دخترش،در باغ مه گرفتشان در حالی که خواب بودند به هم رسیدند.
مادر به سخن آمد و گفت:
-سرانجام... سرانجام ای دشمن من!تو که جوانی ام را به پایت ریختم،تو که زندگی ات را بر خرابه های زندگی من بنا کردی،ای کاش می توانستم تو را بکشم!
و دختر به زبان آمد و گفت:
-ای زن پست و منفور،ای پیر،ای خودخواه!تو که میان من و خود آزادم ایستادی!تو که زندگی ام را انعکاس زندگی پژمرده خود قرار دادی!ای کاش مرده بودی!


در همان لحظه خروسی خواند،و هر دو بدار شدند.مادر به نرمی گفت:
-تو هستی عزیزم!
ودختر به مهربانی پاسخ داد:
-بله عزیزم..
یکشنبه 30 آبان 1389 - 8:44:53 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


آشوب


اتفاق بین ما


گذشت


------


تنهایـــــــــــــی


فاصله


دَستـــــان خالی


دوبـــــــــــــــــــــــــاره


سادگی


مارگوت بیکل- شاملو و خرده پای رویا پرداز


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

117610 بازدید

39 بازدید امروز

32 بازدید دیروز

121 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements