×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× از غروب خورشید که بگذریم،به طلوع حقیقت نزدیک می شویم و این نزدیکی،مارا تا نوری می برد که تاکنون هرگز به خاموشی نگراییده است.نوری که حقیقت را با همه زشتی و زیبایی هایش به ما نشان خواهد داد،و((دیوانه))یکی از همین حقایق است که زشت بودنش ،زیبایی ابدی اش رااز پیش چشمان ما ربوده است.به راستی که ((دیوانه نزدیک ترین شخص به خداست و دیوانگی،مرزی است بین انسان و خدا.)) اما افسوس که من دیوانه نیستم.
×

آدرس وبلاگ من

fact.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/iceberg

من تندروها را دوست دارم

تند رو ها را دوست دارم.
من کسانی که قادرند در اعماق زندگی فرو رفته و از قله های آن بالا آیند ،دوست دارم.
من به کسانی که به یکپارچگی کارها تمایل دارند و در شک و تردید میان تناقضات بسر نمی برند،علاقمندم.
من کسانی را که سرشار از رفتار قدرتمندانه و با ثباتند دوست دارم و روح های  ساده ای که ترکیب را بر نمی تابند و جوهرشان تقسیم پذیر نیست دور می اندازم.
من تند رو هایی که برانگیخته شده و بر افروخته شده از شعله های آرمانشان هستند ، نگران یافته های دلهایشان هستند،تسلیم عواطف خود می باشند ،از درگیری های اصول گرایانه به سمت اصول خاص کناره گیری می کنند،از تداخل اندیشه ها به سوی اندیشه های ناب که تا ورای ابرها بالا می برد و تا اعماق دریاها ورود می کند،متحول شده اند دوست می دارم.
میانه رو ها را آزمودم،هدف هایشان را با معیارها سنجیدم و دست آوردهایشان را با مقیاس ها قیاس کردم .آن ها را ترسوهایی که ازحق به عنوان حاکم  و باطل به عنوان شیطان می ترسند یافتم،آن ها به عقاید سطحی و اصولی که نه منفعت دارد و نه ضرر معتقدند و از راه های پیش پا افتاده ای پیروی می کنند که آن ها را به صحرا های بی آب و علف و تهی از هدایت و گمراهی و دور از خوشبختی و بدبختی می کشاند.
زندگی تابستانیست که به گرمای شوقش مترنّم است و زمستانی است که به اراده طوفان هایش افتخار می کند ،پس کسی که میانه روی می کند با قرار دادن زندگی اش در مأمنی از رخوت تابستان و هراس زمستان روز هایش را بی عزت و نازیبا خواهد ساخت،و شب هایش بی سحروبی رؤیا ،که به مردگان نزدیک تر است تا زندگان.بلکه چنین شخصی چون محتضری است که نه از دنیا می رود تا در دل خاک آرام گیرد و نه زندگی می کند که از نور خورشید بهره برگیرد.
کسی که در دینش میانه روی کند میان هراس از عقاب و شوق از ثواب سرگردان می ماند،پس اگر در مسیر مؤمنین حرکت کند بر عصای خود تکیه کرده و هنگامی که نماز می گذارد اندیشه اش از آن در سرور است.
کسی که در دنیایش میانه روی کند در همان حالتی که از مادر زاده شده باقی می ماند،نه به عقب برمی گردد تا مردم آن را نمونه ای از وا پس گرایی بدانند و نه گامی به پیش می نهد تا دیگران را به شرف و اعتباری برساند.بلکه همچنان بی حرکت ،متحیر و خیره در تاریکی اش می ماند و گوش به تپش های دل و نفس های خود می سپارد.
کسی که در عشقش میانه روی کند از جام های عشق شهدی خنک یا تلخ نمی نوشد،بلکه لبهایش را با شیره ای مانده و ناگواری که حماقتش از قطره قطره آب های پس مانده سستی و پستی میچکاند،تر می کند.
کسی که در ستیز با شر ویاری خیر،راه اعتدال پیش گیرد نه بر شر پیروز خواهد شد و نه از خیر بهره ای خواهد برد.جمود را بر سیلان ترجیح می دهد،و عمرش را در سواحل هوس ها صرف می کند،همچون صدفی که ظاهری سنگی و باطنی سست دارد که از جزر و مد زندگی هیچ نمی داند.
کسی که در جستجوی اعتلا میانه روی می کند به آن دست نمی یابد.بلکه پیوسته اعتلا را به طلای براق زر اندود می کند که بطنی ندارد و با نسیمی از باد و موجی از نور محو می شود.
کسی که در حمایت از آزادی میانه رو باشد،هرگز چیزی جز رد پای آن در سربالایی ها و سراشیبی ها نخواهد،پس حرکت همچون زندگی است که انسان های لنگ و فرونشستگان به آن دست نمی یابند.
کسی که در مطالباتش راه اعتدال پیش گیرد،می خواهد زندگی کند چه با عمری دراز و سربلندی کوتاه و سزاوار .وبرخلاف خواسته اش عمری بلند و پست و یا عمری کوتاه و سست نصیبش می شود.امّا اگر از تندروان باشد  عمرشان را با عمل و آرزو می کند تا حقیقت و عشق و آزادی را در آغوش کشد.
شنیده ام میانه روان ناتوان می گویند((قناعت توانگر کند مرد را ))،تکذیبشان می کنم و با این بیان از آنان روی گردانم :((چگونه میمون به آدم و فرومایگان  به سرکشان بدل شوند،در حالی که به ضعف و پستی خو قانع اند؟))و شنیده ام میمون ها و فرومایگان می گویند((رأس فضایل،اعتدال است)).از ایشان روی گردانده و می گوینم :((آیا این مخلوقات می توانند حقیقت امور را درک کنند و حال آنکه به میانه ها نظر دوخته اند ،آیا هر چیز را سر و ته نیست؟))
شنیدم فلج های خرد پیشه می گویند :((یک گنجشک در دست تو بهتر است از ده گنجشک بر روی شاخه))روحم از ایشان رنجید و با لحنی عصبانی گفتم:این ها مستحق به دست آوردن نیمی از گنجشک هم نیستند مگر اینکه پاهایشان در پی ده گنجشک جانانه بدود،آیا دویدن در پی پرندگان ،تلاشی زندگی ساز و بلکه خود زندگی نیست تند روان را دوست دارم.
دوست می دارم چیزی را که میانه رو ها را درفشار قرار داده ،در حالی که گردنشان را کج کرده و چشمانشان را بسته به یکدیگر می گویند:((از تندرو پرجنب و جوش راحت شدیم))و نمیدانند که روح تندرو همزمان بر ملّت ها و نسل ها غالب است.
دوست دارم کسی را که سلطنت پدر و شولته او را رها میکند و نرمی ار به سختی  و رفعت را به ذلّت مبدل می کند و تنها وحی و اشتیاق را می پیماید و حال آنکه میانه روان او را عجیب و مسخره ای می شمارند که انگشتان ظریفش ظاهر و باطن را جمع کرده است.
شهدایی که دیوانه وار عاشق بودند و در طلب مرگ،هرچیزی را جز هدف برتر بی ارزش می شمردند و هر کاری را جز اعتلای نام،کوچک می دانند دوست دارم.
من کسانی را که سوزانده،سنگباران،به دار آویخته و محکوم به ضرب شمشیر شدند را به خاطر فکرشان یا عاطفه ای که  دل هایشان را شعله ور ساخته است،دوست دارم.
من مردم تندرو را دوست دارم.جامی را به سوی لبانم بالا نبردم مگر برای آنکه طعم خون و اشک آن ها را بچشم و از پنجره ام به آسمان نگاه نکردم مگر برای دیدن چهره شان و گوش به طوفان نسپردم مگر برای تسبیح و تمجید ایشان. 
   
پنجشنبه 9 دی 1389 - 3:13:48 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


آشوب


اتفاق بین ما


گذشت


------


تنهایـــــــــــــی


فاصله


دَستـــــان خالی


دوبـــــــــــــــــــــــــاره


سادگی


مارگوت بیکل- شاملو و خرده پای رویا پرداز


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

117565 بازدید

26 بازدید امروز

8 بازدید دیروز

144 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements