×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× از غروب خورشید که بگذریم،به طلوع حقیقت نزدیک می شویم و این نزدیکی،مارا تا نوری می برد که تاکنون هرگز به خاموشی نگراییده است.نوری که حقیقت را با همه زشتی و زیبایی هایش به ما نشان خواهد داد،و((دیوانه))یکی از همین حقایق است که زشت بودنش ،زیبایی ابدی اش رااز پیش چشمان ما ربوده است.به راستی که ((دیوانه نزدیک ترین شخص به خداست و دیوانگی،مرزی است بین انسان و خدا.)) اما افسوس که من دیوانه نیستم.
×

آدرس وبلاگ من

fact.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/iceberg

زبان دیگر

سه روز بعد از تولدم،همچنان که در گهواره ابریشمی ام خوابیده بودم،ترسان و متعجب به دنیای تازه اطرافم نگاه می کردم.مادرم با دایه صحبت می کرد.اوگفت:
-فرزندم چطور است؟
ودایه جواب داد:
-خوب است خانم،سه بار او را غذا داده ام.تاکنون چنین نوزاد شاداب و سالمی ندیده ام.
و اوقاتم تلخ شد،باگریه فریاد کردم:
-حقیقت ندارد،مادر!چون رختخوابم خشن است،شیری که خورده ام برای دهنم بدمزه بود و سینه اش در مشامم بدبوست.من خیلی تیره بخت هستم!
امّا مادرم و دایه نمی فهمیدند،زیرا زبانی که صحبت می کردم از جایی بود که آمده بودم.
در روز بیست و یکم از زندگانی ام،وقتی قصد نامگذاری ام را داشتند،کشیش به مادرم گفت:
-شما واقعا باید خوشبخت باشید خانم ،که پسرتان یک مسیحی متولد شده است.
و من متعجب شدم،و به کشیش گفتم:
-پس مادر شما در بهشت نباید خوشبخت باشد،چون شما یک مسیحی متولد نشدید.
امّا کشیش نیز زبان مرا نفهمید.
بعد از هفت ماه ،روزی فالگیری مرا دید و به مادرم گفت:
-پسر شما سیاستمدار و یک رهبر بزرگ خواهد شد.
امّا فریاد کردم:
-این پیشگویی اشتباه است.چون من موسیقیدان خواهم شد...یک موسیقیدان ، ودیگر هیچ!
امّا حتی در آن سن هم،زبانم را نمی فهمیدند.سخت در حیرت و شگفت بودم.
وبعد از سی و سه سال ،اکنون که مادرم،دایه و کشیش،همه مرده اند(خدا آنها را بیامرزد)فالگیر هنوز زنده است. و دیروز نزدیک در معبد اورا دیدم.هنگامی که با هم صحبت می کردیم گفت:
-من همیشه می دانستم که تو موسیقیدان بزرگی خواهی شد.حتی در دوران کودکی ات ،آینده تورا پیشگویی و پیش بینی می کردم.
و من اورا باور کردم،چون اکنون زبان آن دنیای دیگر را فراموش کرده ام.

جمعه 5 آذر 1389 - 11:19:28 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


آشوب


اتفاق بین ما


گذشت


------


تنهایـــــــــــــی


فاصله


دَستـــــان خالی


دوبـــــــــــــــــــــــــاره


سادگی


مارگوت بیکل- شاملو و خرده پای رویا پرداز


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

117615 بازدید

44 بازدید امروز

32 بازدید دیروز

126 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements