×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× از غروب خورشید که بگذریم،به طلوع حقیقت نزدیک می شویم و این نزدیکی،مارا تا نوری می برد که تاکنون هرگز به خاموشی نگراییده است.نوری که حقیقت را با همه زشتی و زیبایی هایش به ما نشان خواهد داد،و((دیوانه))یکی از همین حقایق است که زشت بودنش ،زیبایی ابدی اش رااز پیش چشمان ما ربوده است.به راستی که ((دیوانه نزدیک ترین شخص به خداست و دیوانگی،مرزی است بین انسان و خدا.)) اما افسوس که من دیوانه نیستم.
×

آدرس وبلاگ من

fact.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/iceberg

دوعابد

بر بلندای کوهی تنها،دو عابد زندگی می کردند.آن دو ،یکدیگر را دوست داشتند و همواره به عبادت و ستایش پروردگار مشغول بودند.
دو عابد ،کاسه ای گلی داشتند که تنها دارایی شان به حساب می آمد.
روزی،روح خبیثی در قلب عابد بزرگتر وارد شد و او را نزد عابد جوانتر کشاند.پس به او گفت:
-مدت زیادی است که با هم زندگی می کنیم،زمان آ� رسیده که از هم جدا شویم.بیا تا دارایی مان را تقسیم کنیم.
آنگاه غمی سنگین سرا پای عابد جوانتر را فراگرفت.پس گفت:
-اندوهگین خواهم شد برادر،اگر مرا ترک کنی!امٌا اگر لازم می دانی،باشد.
و او کاسه گلی را آورد و به عابد بزرگتر داد و گفت:
-نمی توانیم آنرا تقسیم کنیم برادر،برای تو باشد.
پس عابد بزرگتر گفت:
-صدقه قبول نمی کنم.هیچ چیز نمی خواهم مگر حق خودم را.کاسه باید تقسیم شود.
عابد جوانتر گفت:
-اگر کاسه بشکند،چه استفاده ای برای تو یا من دارد؟اگر موافق هستی ،بیا تا قرعه بیندازیم!
امٌا عابد بزرگتر ادامه داد:
-من عدالت و آنچه از آنِ من است می خواهم.عدالت و سهم خود را به قرعه انداختن نمی دانم.کاسه باید تقسیم شود.
پس عابد جوانتر که نمی توانست بیش از این دلیل بیاوردگفت:
-اگر به راستی این چنین می خواهی،و قصد این کار را داری،پس بیا کاسه را بشکنیم.
ناگهان چهره عابد بزرگتر به سیاهی گرایید و فریاد برآورد:
-وای بر تو ای ترسوی ملعون،که حوصله ی مبارزه نداری.
دوشنبه 1 آذر 1389 - 8:22:21 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://didar.baxblog.com

ارسال پيام

دوشنبه 1 آذر 1389   9:26:10 PM

سلام میثم

توضیحات زیر مشاهده در سمت چپ این پست شما واسه من انگیزه ای شد که منم از وقتم بهتر استفاده کنم

متشکرم که می نویسید

لطفا باز هم بنویسید 

http://didar.baxblog.com

ارسال پيام

دوشنبه 1 آذر 1389   9:26:10 PM

سلام میثم

توضیحات زیر مشاهده در سمت چپ این پست شما واسه من انگیزه ای شد که منم از وقتم بهتر استفاده کنم

متشکرم که می نویسید

لطفا باز هم بنویسید 

آخرین مطالب


آشوب


اتفاق بین ما


گذشت


------


تنهایـــــــــــــی


فاصله


دَستـــــان خالی


دوبـــــــــــــــــــــــــاره


سادگی


مارگوت بیکل- شاملو و خرده پای رویا پرداز


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

117556 بازدید

17 بازدید امروز

8 بازدید دیروز

135 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements